حکمتهای تعلیمی مشترک در شاهنامه فردوسی و نهجالبلاغه
شاهنامة فردوسی مجموعهای دلپذیر از معارف ارزنده بشری است. دامنه این معارف آنچنان گسترده است که این اثر بزرگ را از زمره آثار حماسی محض فراتر برده و آن را به دایرةالمعارفی از اخلاق، علم و دانش، تعلیم و تربیت، عدل و داد تبدیل کرده است. با اندک تأملی در شاهنامه، تأثیر تعلیمات ادیان الهی را در آن در مییابیم اما آنچه در این زمینه بیشتر جلوهگری میکند، پیوند بسیار عمیق شاهنامه با مبانی اسلام و بهرهمندی از قرآن و کلام امامان معصوم است. خطبهها، نامهها و کلمات قصار نهجالبلاغه نیز دریای جوشانی از علم، فضل، تعلیم و تربیت و معارف ارزندة بشری است. در این مقاله سعی برآن است تا نکات تعلیمی مشترک در شاهنامة فردوسی و نهجالبلاغة امام علی(ع)مورد بررسی قرار گیرد.
واژههای کلیدی:
ادبیات تعلیمی، شاهنامه، نهج البلاغه، پند و اندرز.
مقدمه:
نهجالبلاغه چشمة زاینده و جوشانی است که بعد از قرآن مجید در آسمان علم و ادب و معارف الهی و انسانی، همچون آفتاب پرتوفشانی میکند. در این کتاب دلایل و نشانههایی از دانش وسیع و موعظههای روشنگر به چشم میخورد که نظیر آن در آثار هیچ یک از فیلسوفان بزرگ دیده نمیشود. نهجالبلاغه دارای 241 خطبه،79 نامه و 480 کلمة قصار است.این مجموعة بینظیر سرچشمه و آبشخور فصاحت و منشأ بلاغت است و به جهت اشتمال بر نکات تعلیمی و تربیتی مورد اهتمام ادیبان و سخنوران قرار گرفته است. جاحظ، عبدالحمید کاتب، ابن مقفع و ابن نباته موفقیت خود در عرصة سخنوری را مرهون خطبهها و کلمات قصار علی (ع) دانستهاند. «سخنان امیرالمؤمنین علی (ع)همانگونه که بر ادب عربی تأثیر گذاشته، بر ادب فارسی نیز تأثیر فراوان و گسترده داشته است، زیرا در آثار شعرای فارسی زبان پیش از تألیف نهجالبلاغه یا همزمان و کمی پس از آن جملات و مطالبی یافت میشود که متأثر از کلام امام علی (ع) است.» (راثی،16:1383)
در اشعار زیر از رودکی تأثیر کلام نهج البلاغه مشهود است:
این جهان پاک خوابکردار است |
|
شناسد که دلش بیدار است
|
در نهج البلاغه نیز کار دنیا برعکس است:
إِنَّ الدُّنْیَا مَعْکُوسَةٌ مَنْکُوسَةٌ لَذَّاتُهَا تَنْغِیصٌ وَ مَوَاهِبُهَا تَغْصِیصٌ (آمدی،1387 :286)
به راستی که کار دنیا وارونه و ناقص است،گواراییهایش ناگوار، بخششهایش گلوگرفتنی.
در شاهنامة فردوسی خواه در آغاز داستانها و یا هنگام تشریح مضمون پیامها و نامههای بزرگان به یکدیگر بارها نکات عبرتآموزی بیان شده است. در اینجاست که آشنایان با نهج البلاغه نکات عبرتآموز مشترک بین این دو اثر را به خوبی درک میکنند. پند و اندرزها مجموعهای از حکمتها و مواعظ و دستورالعملهای اخلاقی، دینی و کشوری است که در زمرة ادبیات تعلیمی قرار میگیرند. پند و اندرز، حاصل تجربههایی است که بشر در طول تاریخ به دست آورده است. بنیاد پند و اندرز بر اخلاق نهاده شده و چون اخلاق شاخهای از حکمت عملی است، پس پند و اندرز نیز از جملة آثار حکمت عملی است. یکی از مباحث قابل توجه در شاهنامة فردوسی اشعار (حکمی_تعلیمی) و نصایح مندرج در این کتاب بزرگ است که به تدریج و در ضمن داستانها بیان شده است. همانگونه که فردوسی در حماسهسرایی استادی بیبدیل است، در بیان مسائل حکمی و اخلاقی نیز بیهمتاست.هرچند فردوسی غالباً از زبان پادشاهان و یا قهرمانان داستان سخن میگوید اما در حقیقت آفرینندة آنها خود اوست.این حکمتها در شاهنامه، اغلب در پایان داستانهای پادشاهان و پهلوانان در هنگام مرگ یا قتل آنها دیده میشود و مهمترین موضوع این حکمتها دنیاست.
ناپایداری دنیا:
شاهنامه نمایش تضاد رنگارنگی است که با سرشت جهان همراه است. فراز و فرود، تلخ و شیرین،کمال و نقصان، خیر و شر و زندگی و مرگ در شاهنامه با هم درآمیختهاند. فردوسی در پایان داستان رستم پس از آنکه جنازة رستم را در دخمه میگذارند و در دخمه را میبندند، با زبانی حکیمانه به اندرز پرداخته و سرانجام انسان را در این دنیا تصویر کرده است:
بسا رنجها کز جهان دیدهاند |
|
ز بهر بزرگی پسندیدهاند
|
در جایی دیگر آغاز و فرجام دنیا را رنج میداند و کار اصلی انسان را در این جهان نیکی کردن به دیگران میداند.
چه جویی همی زین سرای سپنج |
|
کز آغاز رنج است و فرجام رنج
|
بیان مسائل حکمی و اعتباری در شاهنامه سبب شده است که فردوسی به عظمت فکر و روشنی نظر مورد ستایش قرار گیرد و نکتة مهم این است که: فردوسی هیچگاه در اندرزهای خود از صراط مستقیم عمل و آزمایش منحرف نشده است. (صفا، 1383: 262)
دنیا در نهجالبلاغه نهایت دیدگاه کوردلان است زیرا که آن سوی دنیا را نمینگرند. آنها چون نگاهشان از دنیا نگذشته است، سرای جاویدان آخرت را نمیبینند و تمام توجه آنها معطوف به همین دنیاست. امام علی (ع) در بخشی از نهج البلاغه به این نکته اشاره میکند:
وَ اءُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّها مَنْزِلُ قُلْعَةٍ، وَ لَیْسَتْ بِدارِ نُجْعَةٍ، قَدْ تَزَیَّنَتْ بِغُرُورِها، وَ غَرَّتْ بِزِینَتِهَا، دارٌ هانَتْ عَلَى رَبِّها، فَخَلَطَ حَلالَها بِحَرامِها، وَ خَیْرَها بِشَرِّها، وَ حَیَاتَها بِمَوْتِها وَ حُلْوَها بِمُرِّهَا،... (نهجالبلاغه، 1386: 152)
شما را از دنیاپرستی میترسانم زیرا که منزلگاهی است برای کوچ کردن نه منزلی برای همیشه ماندن. دنیا خود را با غرور زینت داده و با زینت و زیبایی میفریبد. دنیا خانهای است که نزد خداوند بیمقدار است زیرا که حلال آن با حرام و خوبی آن با بدی و زندگی در آن با مرگ و شیرینی آن با تلخیها درآمیخته است.
در شاهنامه بر بیوفایی دنیا تأکید شده است، فردوسی عقیده دارد که انسان نباید فریب دنیا را بخورد زیرا اگر دنیا روزی به انسان روی آورد باز با انسان بر سر جنگ میشود و این خاصیت دنیاست:
اگر با تو گردون نشیند به راز |
|
هم از گردش او نیابی جواز
|
امام علی (ع) در نهج البلاغه خطاب به مردم دربارة دنیا میفرماید:
فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا، فَإِنَّها غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِیَةٌ مَنُوعٌ، مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ، لایَدُومُ رَخاؤُها، وَ لایَنْقَضِی عَناؤُها، وَ لایَرْکُدُ بَلاؤُها (نهجالبلاغه،1386 :332)
مردم از دنیا بپرهیزید که خیلی حیلهگر و فریبکار است، بخشندهای باز پس گیرنده و پوشندهای برهنهکننده است. آسایش دنیا بیدوام و سختیهایش بیپایان است.
نکات تعلیمی مشترک دیگری که در شاهنامه و نهجالبلاغه دربارة دنیا وجود دارد، عبارتند از:
ـ دنیا جای پند و عبرت است.
جهان سر به سر عبرت و حکمت است |
|
چرا مایة ما همه غفلت است
|
- الْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ إِلَى الدُّنْیَا بِعَیْنِ الِاعْتِبَارِ(آمدی،1387 ج2:144): مؤمن نگاه میکند، به سوی دنیا به چشم عبرت گرفتن.
ـ دنیا واژگونه عمل میکند
چو دشمنش گیری نمایدت مهر |
|
و گر دوست خوانی نبینیش چهر
|
مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَ اتَتْهُ (نهجالبلاغه، 1386: 92 ).
کسی که برای دنیا تلاش کند به آن نرسد در حالی که دنیا به رهاکنندة آن روی میآورد.
ـ غم خوردن بر دنیا بیهوده است.
نگر تا که دل را نداری تباه |
|
ز اندیشه و داد فریادخواه
|
وَالْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ ( نهجالبلاغه، 1386: 469 )،:اندوه خوردن نیمی از پیری است.
ـ گذرا بودن دنیا
بخور آنچه داری و انده مخور |
|
که گیتی سپنج است و ما برگذر
|
الدُّنْیَا دَارُ مَمَرِّ لاَ دَارُ مَقَرِّ.(نهجالبلاغه،1386 :468):دنیا گذرگاه عبور است نه جای ماندن.
تعلیم معارف دینی در شاهنامه و نهج البلاغه
فردوسی شاعری مسلمان و شیعهمذهب است. شیعیان از دیدگاه کلامی در بحث توحید با اهل سنت اختلاف نظر دارند. از دیدگاه امام علی (ع) خداوند ذات بیهمتایی است که پای اندیشة تیزگام در راه شناسایی او لنگ است و مرغ تیزپرواز وهم و گمان قادر به نشستن بر بام بلند معرفت او نیست. به چشم قابل رؤیت نبوده و از محدودة زمان و مکان و کم و کیف و چند و چون بیرون است. با توجه به دیباچة شاهنامه و تطبیق مندرجات آن با خطبة یک و نود و یک نهج البلاغه شباهت نزدیک آن دو آشکار میشود.
به نام خداوند جان و خرد |
|
کزین برتر اندیشه برنگذرد
|
در خطبة اول نهج البلاغه دربارة عجز انسان از معرفت خدای تعالی آمده است:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِى لایَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لایُحْصِى نَعْماءَهُ الْعادُّونَ، وَ لا یُودِّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، اَلَّذِى لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لایَنالُهُ غَوْصُ الْفَطِنِ، اَلَّذِى لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ. (نهجالبلاغه، 1386: 21 )
سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درماندهاند. خدایی که افکار ژرفاندیش، ذات او را درک نمیکنند و دست غواصان علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد.
اساس عقل و دانش، خردورزی است
مهمترین اندیشة حاکم بر شاهنامه خرد و خردگرایی است. انسان از طریق خرد، حقایق را میشناسد و آگاهی و شناخت خود را نظاممند میکند و بدین وسیله به باورها و آگاهیهای خود انسجام میدهد.
فردوسی از بنیانگذاران فرهنگ و اندیشة ایرانی است و مهمترین رکن اندیشة او خردورزی است. تکرار واژهها و مضامین خاص در نزد هر شاعر نشاندهندة ارکان اساسی اندیشه و دیدگاه اوست. خرد یکی از واژههای مهم و کلیدی شاهنامه است و کاربرد زیاد این واژه، تعلق خاطر فردوسی را به مفاهیم ارزشمند این واژه نشان میدهد. مهمترین ویژگی خرد از دیدگاه فردوسی: خداشناسی، دوری از کارهای بد، بردباری، بخشندگی، چیرگی بر اهریمن، کنترل خشم و شرم و حیاست.
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد |
|
ستایش مر او را به از راه داد
|
العقل أفضلُ مَرجُوّ: خرد برترین امید است. (آمدی، 1387، ج1: 20)
خرد رهنمای و خرد رهگشای |
|
خرد دست گیرد به هر دو سرای
|
نهج البلاغه: الْعَقْلُ یَهْدِی وَ یُنْجِی وَ الْجَهْلُ یُغْوِی وَ یُرْدِی.(آمدی،1387، ج2 :152)
و مصراع دوم به این جمله اشاره دارد: «وَ بِالْعَقْلِ تُدْرَکُ الدَّارَانِ جَمِیعاً» (خسروی،1364 :103)
فردوسی در شاهنامه یادآوری میکند که غم و شادی انسان از عقل است:
از او شادمانی وزویت غمی است |
|
وزویت فزونی وزویت کمی است
|
مصراع اول این بیت به این جمله اشاره دارد: «وَ بِالْعَقْلِ یُدْرَکُ کُلُّ خَیْرٍ بِإِذْنِ اللَّه» (خسروی،1364 :366)
و در مصراع دوم این جمله مورد نظر بوده است: «إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل»." (همان: 12)
اهمیت عهد و پیمان
در معارف دینی اسلام و ایران پیش از اسلام بر رعایت عهد و پیمان سفارش شده است: «در کار، آیین و پیمان دارید راد و راست و متحد راستان باشید.» (عریان، 1382: 72)
در شاهنامه آنگاه که کیکاووس سیاوش را از صلح با تورانیان برحذر میدارد، سیاوش پدر را اندرز میدهد که:
بدینگونه پیمان که من کردهام |
|
به یزدان و سوگندها خوردهام
|
امام علی در نامهای خطاب به مالک اشتر دربارة اهمیت وفای به عهد و پیمان میفرماید:
و اِن عَقَدتَ بَینَکَ و بَینَ عَدُوِّکَ عُقدَهً او اَلبَستَهُ ذَمَّهً فَحُط عَهدَکَ بِالوَفا... (نهجالبلاغه، 1386: 4188)
اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید و یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش زیرا هیچ یک از واجبات الهی مانند وفای به عهد نیست.
و در جایی دیگر گوید:
وفاءُ الذَمَمِ زِینَة الکَرَم. ( آمدی، 1387: 853 ): وفا به پیمانها زیور بزرگواری است:
پرهیز از جنگ و خونریزی
از دیگر مضامین تعلیمی شاهنامه پرهیز از جنگ و خونریزی است. از دیدگاه فردوسی پادشاهی روی زمین ارزش ریختن قطرة خونی بر زمین را ندارد. در رزم دوم رستم و سهراب، فردوسی از زبان سهراب به رستم اندرز میدهد که:
ز کف بفکن این گرز و شمشیر کین |
|
بزن جنگ و بیداد را بر زمین
|
در نهج البلاغه نیز بر پذیرش صلح و پرهیز از جنگ تأکید شده است:
وَ لا تَدفَعَنَّ صُلحاً دَعاکَ اِلیهِ عَدُوُّکَ وَلِلّهِ فیهِ رَضًی فَاِنَّ فی الصُلحِ راحَةً مِن هُمُومِکَ وَ أمناً لِبِلادِکَ. (نهجالبلاغه، 1386: 416 )
هرگز پیشنهاد صلح دشمن را که خشنودی خداوند در آن است رد مکن که آرامش فکری تو و امنیت کشور در صلح تأمین میگردد.
پرهیزگاری
تقوا و پرهیزگاری از مهمترین مبانی دین اسلام و شاهنامة فردوسی است. در تعلیمات دینی ایران قبل از اسلام بر دوری جستن از گناه بسیار تأکید شده است. به کرفه (خیر، نیکی) همداستان و به نیکی سپاسدار و در برابر پتیاره خرسند و به بدبختی شکیبا و به کارهای فریضهای کوشا باشید. (عریان،69:1382) یکی از بلندترین اندرزنامههای پهلوی، یادگار بزرگمهر است که به پندنامة بزرگمهر نیز شهرت دارد. بزرگمهر این پندنامه را به یاری و نیروی یزدان برای آنان که صلاحیت پذیرش این پندها را دارند، مدون نموده است.در بند 6 این پندنامه که بر شیوة سؤال و جواب است، آمده: از مردم کدام فراختر؟ آنکه بیگناهتر. چه کسی بیگناهتر؟ آنکه بر قانون یزدان راستتر بایستد. (استوار باشد) و از قانون دیوان بیشتر بپرهیزد. قانون یزدان کدام و قانون دیوان کدام است؟ قانون یزدان بهی و قانون دیوان بدتری است. چه چیز بهی و چه چیز بدتری است؟ بهی گفتار نیک، پندار نیک،کردار نیک است و بدتری، گفتار بد، کردار بد، پندار بد است. (همان:106) در شاهنامه بر دوری جستن از گناه تأکید شده است.
بدو گفت شو دور باش از گناه |
|
جهان را همه چون تن خویش خواه
|
در جای جای نهج البلاغه بر ضرورت تقوا و پرهیزگاری سفارش شده است: اءُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى.. (نهجالبلاغه، 92:1386) شما بندگان را به تقوای الهی و دوری از گناهان سفارش میکنم و در جایی از نافرمانی خداوند در خلوت نیز انسان را منع نموده است: اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ. (همان:505) از نافرمانی خدا در خلوتها بپرهیزید زیرا همان که گواه است داوری کند.
تربیت و علمآموزی به فرزندان:
آموختن علم و ادب به فرزندان و تربیت آنها در فرهنگ ایران قبل از اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار است.
اندرز انوشهروان آذربادماراسپندان از جملة اندرزنامههای بسیار مهم و بلند پهلوی است که با 154 بند در صفحات 58 - 71 مجموعة متون پهلوی قرار دارد. ظاهراً این اندرز را آذربادماراسپندان برای فرزند خود تقریر نموده چنانکه در ابتدای متن آمده است: این پیداست که آذرباد را فرزند تنی نبود و از آن پس به درگاه خدا دعا و نیایش کرد. دیرزمانی سر نیامد که آذرباد را فرزندی شد و به سبب درستخیمی زردشت سپتیمان، او را نیز زردشت نام نهاد و گفت برخیز پسرم تا تو را نیز فرهنگ برآموزم. (عریان، 1382: 77 ) در همین متن، انوشهروان اندرز میدهد که اگر تو را پسری باشد به کودکی به دبیرستان ده، چه دبیری چشمروشنی است. ( همان: 79 )عنصرالمعالی نیز فرهنگ و هنر را بهترین میراث برای فرزندان میداند و سفارش میکند که در فضل و هنر آموختن فرزندان نباید کوتاهی کرد و سپس میگوید: نان فرزند ادب آموختن دان و فرهنگ دانستن. (عنصر المعالی،1362:150)
در شاهنامه فردوسی نیز بر علم اندوزی و آموختن علم و ادب در خردسالی برای فرزند تأکید شده است.
سپردن به فرهنگ فرزند خرد |
|
که گیتی به نادان نشاید سپرد
|
در نهج البلاغه آمده: وَ لا مِیراثَ کَالْادَبِ (نهجالبلاغه، 1386: 463 ): هیچ میراثی همچون ادب نیست.
و در جایی دیگر بر علمآموزی به موقع فرزندان تأکید شده است: فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِیحِ نَبْتِهِ ( همان: 136)
در فراگیری علم و دانش پیش از آنکه درختش بخشکد اقدام کنید.
توکل بر خداوند:
توکل به معنای تکیه و اعتماد کردن و واگذار کردن امور به خداوند است.توکل نتیجة ایمان به کمال لطف حق و ایمان به حقیقت توحید است.در قرآن کریم آیات فراوانی دربارة توکل وجود دارد: وَ مَن یتَوّکَّل عَلَی الله فَهَوَحَسبُهُ (طلاق: 3) فردوسی در شاهنامه خداوند را تنها فریادرس میداند، سپس بر او توکل میکند.
بدو (خداوند) دست یازم که او یار بس |
|
زگیتی نخواهیم فریادرس
|
امام علی (ع) در خطبة86 نهج البلاغه دربارة توکل میفرماید:وَ اسْتَعِینُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ اتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کَافِیا نَاصِراً (نهجالبلاغه،92:1386) از او یاری میطلبم که توانا و پیروز است و به او توکل میکنم چون تنها یاور وکفایتکننده است و در جایی دیگر میفرماید: مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْهِ کَفَاهُ وَ مَنْ سَاَلَهُ اعْطَاهُ (همان: 108) هرکس به او توکل کند او را کفایت کند و هرکس از او بخواهد به وی میبخشد.
دعا و نیایش:
انسان آنگاه که از اسباب ظاهری و قدرت مادی ناامید میشود، روی به درگاه خداوند میآورد و از او استمداد میطلبد.اذا رَکَبُوا فی الفُلکِ مُخلِصِینَ لَهُ الدِّینِ (عنکبوت: 65) دعا و نیایش از اعمال شایع در حماسه است.جنگ کاووسشاه با شاه مازندران هفت روز ادامه مییابد و در این میان بسیاری از ایرانیان کشته میشوند. در هشتمین روز کاووس کلاه از سر برمیدارد و برهنه سر در پیشگاه خداوند به نیایش کردن میایستد و از او میخواهد تا وی را بر دشمن پیروز گرداند. رستم نیز پس از زمین خوردن در پیکار با سهراب در برابر خداوند به نیایش میایستد و از خداوند می خواهد تا وی را به پیروزی رساند.
بدو گفت کاووس یزدان پاک |
|
دل بدسگالت کند چاک چاک
|
امام علی(ع) دربارة دعا و تأثیر آن میفرماید: أدْفَعُوا اَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ (نهجالبلاغه، 1386: 471 ) موجهای بلا را با دعا برانید.
عدل و داد، محکمترین بنیان است
یکی از بنیانیترین واژههایی که فردوسی در شاهنامه به کار برده است، واژة داد(عدل) است که پایه و اساس جهانبینی فردوسی را تشکیل میدهد. او عقیده دارد که جهان زمانی نظاممند میشود که عدل و داد در آن گسترش پیدا کند. در متون ایران قبل از اسلام آمده است که: به داد و دین باید رفتن. (عریان،63:1382) و نیز تأکید شده است که انسان باید پیوسته مراقب اعمال خود باشد تا از صراط عدل و داد دور نشود.«هر روز با خویشتن آمار باید کرد که امروز چه سود و چه زیان؟ چه کرفه (ثواب) و چه گناه؟ چند در راه نیکو رفتهام و چند در راه ناپسند؟» (همان:64) در شاهنامه، هنگام خداحافظی سام به زال میگوید:
چنین گفت مر زال را کای پسر |
|
نگر تا نباشی جز از دادگر
|
شالودة نهجالبلاغه را عدالت و عدالتخواهی تشکیل میدهد. علی(ع) عدالتخواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا والاتر میداند. او عقیده دارد که عدالت بنیان اصلی زندگی آدمیان است که بدون آن همه چیز بیبنیاد است. العَدلُ اَقوی اساسٌ، عدل محکمترین بنیان است. هنگامی که زیادابنابیه را به فرمانداری فارس منصوب میکند میفرماید: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَیْفَ؛ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلاَءِ وَ الْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ (نهجالبلاغه، 530:1386) به عدل عمل کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگی وا میدارد و بیدادگری شمشیر را در میان میآورد. در شاهنامة فردوسی هر اندازه از عدل و داد ستایش شده، از ظلم و بیداد نکوهش شده است. همة رویدادهای شاهنامه نمایشی از مقابلة داد و بیداد است. پادشاهان دادگر به خواسته و آرزوی خود میرسند و بیدادگران به خواری گرفتار میشوند: بهرام گور و کسری انوشیروان از پادشاهان دادگرند و همین دادگری موجب رونق فرمانروایی آنان است. ضحاک و هرمزد و شیروی بیدادگرند و همین مایة شوربختی آنان است. (سرّامی،688:1373) در داستان بهرام و زن شیردوش، نقش داد و بیداد شاهان را در سرنوشت عمومی کشور به خوبی میتوان دید:
چو بیدادگر شد جهاندار شاه |
|
ز گردون نتابد ببایست ماه
|
در نهج البلاغه در کلامی کوتاه داد و بیداد پادشاهان چنین بیان شده است: إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ (نهجالبلاغه، 1386 :382). هرگاه پادشاه از حال خویش بگردد، روزگار دگرگون میشود.
فضیلت سکوت و خاموشی:
انسان باید در هنگام سخن گفتن تأمل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار زمام اختیار را از دست بدهد، عواقب بد و زیانباری به دنبال خواهد داشت.انسان تا سخن نگفته، سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان خارج شد، انسان در اختیار اوست. اساس تعلیمات دینی ایران قبل از اسلام بر پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک است. در متنهای پهلوی از قول انوشیروان آمده که: تند و بیهودهگو نباش، چه تند و بیهودهگو همانند آتش است که اندر بیشهزار افتد. (عریان،8:1382) و هنگامی که از بزرگمهر حکیم سؤال میشود که چه چیز استوارتر است؟ میگوید زبان راستگفتاران. (همان: 114) در متون ایرانی بعد از اسلام نیز بر سخن دانسته گفتن تأکید شده و دانایان هر سخنی که بر زبان آید، نمیگویند. عنصرالمعالی نیز دربارة فضیلت سکوت گفته است: بسیاردان و کمگوی باش نه کمدان بسیارگوی که گفتهاند: خاموشی دوم سلامت است و بسیار گفتن دوم بیخردی، از آنکه بسیارگوی اگرچه خردمند باشد، مردمان عامه او را از جملة بیخردان شناسند. (عنصرالمعالی،1362 :55) سعدی در فضیلت خاموشی میگوید: نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی.
چون نداری کمال فضل آن به |
|
که زبان در دهان نگه داری
|
در شاهنامة فردوسی نیز ابیاتی دربارة ارزش سکوت آمده است. این ویژگی در تعالیم اسلامی نیز جایگاه ویژهای دارد به گونهای که اشتراکات و تشابه محتوایی آنها را در قرآن و نهجالبلاغه به خوبی میتوان یافت.
کسی را که مغزش بود پرشتاب |
|
فراوانسخن باشد و دیریاب
|
مَن کَثُرَ کَلامُهُ قَلَّ عَقلُهُ (نهجالبلاغه،1386 :525) کسی که سخنش زیاد شد، عقلش کم میشود.
چو گفتار بیهوده بسیار گشت |
|
سخنگوی در مردمی خوار گشت
|
مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطاؤُهُ وَ قَلَّ حَیاؤُهُ (الحرانی، 1354 :90) پرحرفی نشانة سبکسری و کمگویی نشانة عقل است.
إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ (همان: 454) چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود.
قناعت:
قناعت در فرهنگ معین در معنی خرسند بودن به قسمت خود، به مقدار کم بسنده کردن، خشنودی نفس به آنچه از روزی قسمت او میشود، به کار رفته است. (معین،ذیل واژة قناعت) در مقابل این فضیلت رفتاری، رذیلت حرص و طمع و آز قرار دارد که انسان را به پستی و دنائت سوق می دهد. قناعت از اصول برجستة اخلاقی است که در تعلیمات دینی ایران قبل از اسلام و فرهنگ اسلامی جایگاه ویژه و ممتازی دارد. در فرهنگ دینی ایران قبل از اسلام آمده است که: آز را با خرسندی و خشم را با سروش و نیاز را با قناعت و دشمنی را با آشتی و دروغ را با راستی بزنید. (عریان،69:1382) هنگامی که از بزرگمهر حکیم سؤال میشود که از کرفهها (نیکیها، ثوابها) کدام بهتر است؟ در جواب میگوید: خرسندی بر مال (همان:109) قابوسنامه نیز دربارة ارزش قناعت گفته است: «و بدانچه داری قانع باش که قانعی دوم بینیازی است که هر آن روزی که قسمت تو است آن خود بیگمان به تو برسد.» (عنصرالمعالی، 1362: 130) سعدی در حکایت اول باب سوم گلستان از زبان خواهندة مغربی میگوید: «ای خداوندان نعمت اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان برخاستی:
ای قناعت، توانگرم گردان |
|
که ورای تو هیچ نعمت نیست
|
فردوسی نیز قناعت را توانگری میداند:
توانگر شد آن کس که خشنود گشت |
|
بدو آز و تیمار او سود گشت |
در نهجالبلاغه در وصف قناعت آمده است:
وَ لاَ کَنْزَ اَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ، وَ لاَ مَالَ اَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ (نهجالبلاغه،512:1386)
هیچ گنجی بینیازکنندهتر از قناعت و هیچ مالی در فقرزدایی از بین برندهتر از رضایت دادن به روزی نیست.
نهجالبلاغه حرص و آز را بزرگترین بدی در جهان میداند که هرکس به آن دچار شود، هلاک میشود. مَن حَرصَ علی دنیا هَلَکَ (همان: 729): هرکس به دنیا حریص باشد، تباه میگردد. حرص و آز باعث خواری انسان است: الطَّامِعُ فی وُثاقِ الذُّلِ. (همان:3000) و در جایی دیگر از نهجالبلاغه در نکوهش حرص و آز آمده است: لایلقَی الحَرِیصُ مُستَرِیحَاً: انسان حریص به آسایش نمیرسد. (همان:673)
نکوهش هوا و هوس:
معارف دینی انسان را از اسیر شدن در دام هوا و هوس بر حذر داشته است زیرا چون انسان اسیر نفس شد، رهایی از چنگ آن دشوار است.
تو نشنیدی آن داستان پلنگ |
|
بدان ژرفدریا که زد با نهنگ
|
امام علی (ع) آن هنگام که مالک اشتر را به فرمانداری مصر میگمارد، در نامهای خطاب به او میفرماید:
فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا احَبَّتْ اَوْ کَرِهَتْ (نهجالبلاغه، 1386: 402 ) هوای نفس خود را در اختیار بگیر و از آنچه حلال نیست خویشتنداری کن زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش آن است که در آنچه دوست دارد یا برای او خوشایند است، راه انصاف پیمایی. در شاهنامه و نهجالبلاغه حکمتهای تعلیمی دیگری نیز وجود دارد که ذیلاً به بخشی از آنها به اختصار اشاره میشود:
اندیشه مقدم بر عمل است:
سگالید هر کار و زان پس کنید |
|
دل مردم کمسخن مشکنید
|
اذا عَلَمتُم و فَاعمَلوا و إذا تَیقّنتُم فَأقدِموا (نهجالبلاغه، 1386،496)، چون دانستید عمل کنید و چون به یقین رسیدید اقدام کنید.
جوینده یابنده است:
به منزل رسید آنکه پوینده بود |
|
رهی یافت آنکس که جوینده بود
|
ـ مَن طَلَبَ شیئاً نالَهُ او بَعضَهُ. (نهجالبلاغه، 1386 :516) هر آن کس چیزی بجوید، به آن یا به برخی از آن دست مییابد.
دوری جستن از کاهلی و سستی:
هر آن کس که بگریزد از کارکرد |
|
از او دور شد نام و ننگ و نبرد
|
ـ مَن اَطاعَ النَّوانی ضَیعَ الحُقوقَ (نهجالبلاغه، 1386 :401): آنکه زمام خود را به دست سستی بسپارد، حقوق خود را خوار سازد.
دوری از مصاحبت با انسان جاهل:
چو دانا تو را دشمن جان بود |
|
به از دوست مردی که نادان بود
|
-ایاکَ و مُصادَقَةَ الاَحمَقِ فانَّهُ یُرِیدُ اَن یَنفَعَکَ فَیَضُرَّکَ (نهجالبلاغه، 450:1386)
از دوستی و مصاحبت با احمق بر حذر باشید، او میخواهد به شما فایده برساند پس ضرر میرساند.
ز نادان نیابی جز از بدتری |
|
نگر سوی بیدانشان نگروی |
ـ إحذَر مُجالَسَةَ الجاهلِ کما تَأمَن مصاحبةَ العاقلِ (آمدی، 1387، ج2: 279)
از مصاحبت با نادان پرهیز کن همانگونه که مصاحبت با دانا را امن میشماری.
دوری از دروغ:
به دانش بود جان و دل را فروغ |
|
نگر تا نگردی به گرد دروغ
|
ـ جانبوا الکَذِبَ فإنَّهُ مُجانِبٌ لِلایِمانِ (نهجالبلاغه، 1386 :102): از دروغ برکنار باشید که با ایمان فاصله دارد.
رازداری و کتمان سر:
چو رازت به شهر آشکارا شود |
|
دل بخردان بیمدارا شود
|
مَن کَتَمَ سِرَّهُ کانتِ الخَیرَهُ بِیَدِهِ (نهجالبلاغه،474:1386): آنکه راز خود را نهان داشت، اختیار را به دست خویش گذاشت.
- صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ (همان:361): سینة خردمندان صندوق راز اوست.
- اگر خواهی راز تو دشمن نداند، با دوست مگوی. (عنصر المعالی،1362: 61)
مشورت با خردمندان:
مزن رای جز با خردمند مرد |
|
از آیین شاهان پیشین مگرد
|
- مَن شاوَرَ الرَّجالَ شارَکَها فی عُقولِها (نهجالبلاغه، 1386،474): هرکه با مردمان مشورت کرد، خود را در خرد آنان شریک کرد.
وَ لا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ (همان:462): پشتیبانی مطمئنتر از مشورت نیست.
نتیجهگیری:
شاهنامه فردوسی مجموعهای ارزنده از معارف بشری است. این دایرةالمعارف عظیم، مجموعهای ارزشمند از موضوعات حکمی و تعلیمی است. فردوسی بر اساس تفکر خردگرایانة خود، بسیاری از مفاهیم تعلیمی نظیر ناپایداری و گذران بودن دنیا، لزوم عدل و داد در جامعه و دوری از ظلم و بیداد را بیان کرده است. هرچند شاهنامه اثری حماسی است اما مفاهیم اخلاقی و تربیتی همچون پرهیزگاری، قناعت، توکل، نکوهش هوا و هوس، کتمان سر، فضیلت سکوت و تربیت فرزند نیزدر آن از جایگاه ویژهای برخوردار است. با اندک تأملی درشاهنامه درمییابیم که تأثیر تعلیمات ایران باستان در آن روشن و آشکار است. اما آنچه بیش از حد انتظار جلوهگری میکند، پیوند بسیار عمیق شاهنامه با مبانی اسلام است و این پیوند سبب شده است که فردوسی مفاهیم عام انسانی یا مشترک در بین ادیان را با رنگ و شمایل اسلامی ارائه کند. همین نکته سبب شده است که عدهای سرچشمة بسیاری از حکمتهای شاهنامه را قرآن و نهجالبلاغه بدانند در حالی که بسیاری از این حکمتها را در منابع ایرانی قبل از اسلام میتوان پیدا کرد. نهجالبلاغه نیز حاوی دستورهایی است که باعث رسیدن انسان به کمال سعادت میشود. این کتاب نیز مانند بسیاری دیگر از منابع دینی تأثیری شگرف در شاهنامه داشته است. با مقایسة حکمت های مشترک در شاهنامه و نهجالبلاغه میتوان دریافت که بسیاری از مفاهیم تعلیمی شاهنامه از فرهنگ ایران پیش از اسلام گرفته شده اما در حکمتهایی که پایه و اساس آنها معارف اسلامی است تأثیر قرآن و نهجالبلاغه در شاهنامه آشکارتر است.
- ۹۵/۱۰/۰۵