رسالت بشر
رسالت بشر چیست؟
شناختی که همراه با یقین باشد و اعتبار آن با گذشت زمان و تغییر شرایط روزگار کاستی نگیرد و از بین نرود، همیشه برای آدمی از مطلوبترین چیزها بوده است. در این جهت، همه فلاسفه کوشیدهاند، از جمله فیلسوفانی که در آثار خود به مسئله شناخت توجه شایانی داشته است، یکی هم افلاطون است. افلاطون که دینداران او را این حکیم بزرگ الهی میخوانند، در بحثهای خود پیرامون شناسایی ابتدا پرسشی را به این شکل طرح میکند که شناخت حقیقی چیست و بهچه چیزی تعلق میگیرد؟
پس از طرح این پرسش اساسی، افلاطون بهروش مخصوص خود به حل آن میپردازد. در اینجا، راه حل این مسئله فلسفی، از دیدگاه افلاطون بررسی میشود.
افلاطون در رساله تئتتوس (Theaietos) و جمهوری (Republic) بیش از هرجای دیگر، در باب شناخت سخن گفته است. در رساله تئتتوس به تفضیل آرای نادرست درباره شناخت و معرفت میپردازد و ضمن انتقاد از آنها، هیچ یک را شایسته نام شناخت واقعی نمیداند. اما در رساله جمهوری که به موضوعات متنوعی میپردازد و از مهمترین رسالههای افلاطون شمرده میشود، قسمتی را هم به بیان آرای خود درباره شرایط شناسایی اختصاص میدهد. در اینجا برای آشنایی با تفکر افلاطونی از این دو رساله بهره خواهیم جست.
شناخت و ادراک حسی
در کتاب تئتتوس افلاطون از زبان سقراط به گفتگو با تئتتوس که یک جوان دانشپژوه ریاضی بود، مشغول میشود و نظر او را در باره شناخت حقیقی جویا میشود و سپس بر علیه سوفیستها بخصوص پروتاگوراس که معروفترین آنهاست دلیل میآورد و نظر آنها را رد میکند. پروتاگوراس، معتقد بود که شناخت حقیقی همان شناختی است که ما با حواس خود بدست میآوریم، او از این بیان نتیجه میگیرد که حقیقت نسبی است و هیچ دانش پایدار و مطلقی وجود ندارد. افلاطون به انتقاد از ادراک حسی میپردازد و نارساییهای آن را از جهات دیگری هم آشکار میسازد و در نهایت بیپایه بودن اعتقاد به اینکه شناسایی حسی یقینآور است را نشان میدهد.
معرفت حقیقی
پس از این مرحله طبعاً این پرسش پیش میآید که: معرفت حقیقی چگونه چیزی است و از چه طریقی باید تحصیل شود؟ بهنظر افلاطون شناخت حقیقی اصولاً همراه با یقین و استواری است. برای شناسایی حقیقی که بهحصول یقین بینجامد، دو ویژگی را باید انتظار داشت:
1-خطاناپذیر بودن
٢- به امور پایدار تعلق داشتن
ویژگی اول ضامن صحت و درستی یک معرفت و ویژگی دوم ضامن دوام و ثبات آن است. افلاطون معتقد بود که انسان میتواند با بهکاربردن روش درست در اندیشیدن به معرفت حقیقی دست پیدا کند.
نارسایی حواس
بهنظر افلاطون هیچ یک از ادراکات حسی ما دارای ویژگیهای یاد شده نیست. زیرا همانطور که نقش حواس را در آگاهی از اشیاء نمیتوانیم انکار کنیم، ولی در عین حال حواس ما بهطور دائم در معرض خطا قرار دارد. خطاپذیری حواس به ما اجازه نمیدهد تا از طریق آن به یقین دست یابیم و به آگاهیهایی که با آن تحصیل میکنیم اعتماد کامل داشته باشیم؛ بههمین دلیل ادراک حسی، نسبی است، یعنی از شخصی به شخص دیگر فرق میکند و در پارهای موارد فریبنده و تحت تأثیر عوامل مختلف است. از طرف دیگر، اگر به جهان طبیعت یا جهانی که ما با حواس خود با آن ارتباط داریم، توجه کنیم، مشاهده میکنیم که همه چیز در حال تغییر و تحول است و هیچ پدیدهای وضعیت ثابت ندارد. زمین و اجرام آسمانی بر مدار خود در چرخش اند و همه شواهد حاکی از بیقراری جهان مادی است. افلاطون این پیام هراکلیتوس، (فیلسوف نامی قبل از سقراط) را به نیکی پذیرفته بود که میگفت “شما نمیتوانید دو بار در یک رودخانه گام نهید، زیرا آبهای تازه است که همواره جریان دارد و بر شما میگذرد”
بنابراین حواس ما از یک سو، پیوسته در معرض خطا و لغزش واقع هستند و از سوی دیگر، با اموری سر و کار دارند که نمیتوان ثبات و پایداری را در آنها سراغ گرفت و بههمین دلیل برای همیشه از این که معرفت و شناسایی حقیقی را برای آدمی به ارمغان بیاورند محروم خواهند بود، بههمین دلیل افلاطون اینگونه ادراک را شایسته اعتنا نمیداند.
برای حصول معرفت حقیقی باید از سطح حواس فراتر رفت و از ابزار دیگری بهنام “عقل” بهره جست. ادراک عقلانی، ادراکی است که میتوان ساحت آن را از هرگونه خطایی پاک کرد. بهعبارت دیگر، مشخصه اول در معرفت حقیقی که همان خطاناپذیری آن است را باید با بهکار بردن قوه عقل تأمین کرد.
- ۹۵/۰۵/۲۱