جهاد با نفس
انسان تنها موجودی است که دو راه پیشرو دارد: یکی به سوی خوبیها و دیگری به سوی بدیها، و روح انسان به هر دو سو گرایش دارد. گرایش روح و نفس آدمی به خوبیها، به نفس لوّامه نسبت داده میشود و گرایش آن به بدیها، به نفس امّاره. تقویت نفس لوّامه مهم است، اما مبارزه با نفس اماره مهمتر است و این مبارزه در فرهنگ اسلام "جهاد با نفس" نامیده شده است.
مبارزه با نفس و اقدام به درمان بیماریهای نفسانی برانسان طالب کمال و سعادت، لازم و واجب است.
امام موسی کاظم(ع) به هشام بن الحکم میفرماید: جاهد نفسک لتردّها من هواها فإنّه واجب علیک کجهاد عدوّک
قال أمیر المؤمنین(ع): أفضل الجهاد جهادالنّفس عن الهوی و فطامها عن لذّات الدّنیا
برترین جهاد، جهاد با نفس است برای بازداشتن آن از خواسته هایش و باز گرفتن آن از لذتهای دنیوی.
اینجا دو سؤال اساسی مطرح میشود: یکم اینکه جهاد با نفس به چه معناست و دوم اینکه چگونه باید با نفس مبارزه کرد:
واژهی نفس در قرآن مجید ـ و به تبع آن در روایات و دعاها ـ در حدود 10 معنا به کار رفته است که عبارتند از:
1. فردی از افراد انسان، مانند: )کُلّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ...(العنکبوت (29) : 57 ).
2. خود مانند: )...وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ...(البقرة (2) : 110).
3. روح به لحاظ تمایلات و گرایشها، مانند: )وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها ? فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها...(الشمس (91) : 7 و 8)، و مانند: )... فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا (النساء (4) : 4).
4. جان مانند: )... وَ لَوْ تَری إِذِ الظّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ...(الأنعام (6) : 93) .
5. دل مانند: )وَ اذْکُرْ رَبّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرّعًا وَ خیفَةً...(الأعراف (7) : 205).
6. قلب به معنای مرکز درک و شعور، مانند: )وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوّا...(النمل (27) : 14).
7. صدر به معنای ظرف برای قلب، مانند: )... وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ...(التوبة (9) : 118) و )... لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ...( النساء (4) : 65).
8 . نفس امّاره مانند: )وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ...(ق (50) : 16).
9. نفس لوّامه مانند: )وَ لا أُقْسِمُ بِالنّفْسِ اللّوّامَةِ (القیامة (75) : 2).
10. نفس مطمئنّة مانند: )یا أَیّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنّةُ ؟ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً (الفجر (89) : 27 و 28)
مراد از نفس در بحث جهاد با نفس یکی از معانی دوم، سوم، پنجم و به ویژه هشتم از میان معناهای بالاست.
مبارزه با نفس به معنای خود در آن فرض است که انسان بخواهد در برابر خدا عرض اندام کند و خواستهای بیگانه با خواست خدا داشته باشد.
مبارزه با نفس به معنای سوّم در صورتی است که روح آدمی پذیرای خواستههای خدا نباشد.
مبارزه با نفس به معنای پنجم هنگامی است که دل انسان خواستههایی ناسازگار با خواستههای خداوند داشته باشد.
و بالاخره مبارزهی با نفس به معنای نفس اماره آن است که با بُعد شر طلبی و بدخواهی نفس مبارزه شود و گستردهترین میدان جهاد با نفس این میدان است. این معنا میتواند سه معنای دیگر مذکور برای نفس در عرصه مبارزه را پوشش دهد و خود و روح و دل ـ در این مقام ـ نمودهایی از نفس اماره دانسته شوند؛ چنانکه میان همهی معناهای دهگانهی مذکور برای نفس نیز معنای جامعی وجود دارد که مشترک میان همه است و آن هویت و شخصیّت آدمی است. آنچه که تمام شخصیّت هر آدمیزادهای را تشکیل میدهد و به آن نفس گفته میشود، شاخهها، ابعاد یا جلوههایی دارد که به لحاظ هر یک از آنها نیز بر او نفس با لحاظ یکی از معانی دهگانهی مذکور، اطلاق میگردد.
کوتاه سخن، جهاد با نفس عبارت است از مبارزه با تمایلات و گرایشهایی که هر انسانی کم و بیش به چیزهایی که پسند عقل و شرع نیست دارد، و تلاش برای جا دادن آن تمایلات و گرایشها در چارچوب عقل و شرع. مثلاً خوردن و آشامیدن که خواستهی نفس است باید به اندازه باشد و از راه حلال. همچنین است ارضای غریزهی جنسی، مالاندوزی، جاهطلبی، نوعدوستی، وطنخواهی، حبّ ذات و ...
عقل هم ـ ناگفته نماند ـ که جلوهای از جلوهها و بُعدی از ابعاد نفس (به معنای تمام شخصیت انسان) است و کار آن راهنمایی، روشنگری، مآلاندیشی و حسابگری است.
مایه و سرمایه عقل برای انجام مسؤولیتی که بر عهده دارد، اندوختههای علمی، تجربی و اعتقادی صاحب خود میباشد، علاوه بر اینکه قدر و اندازهی خود آن (خود عقل) نیز ـ که در افراد مختلف، متفاوت است ـ در کارآیی و ایفای نفش او مؤثر است.
از آنچه گفتیم روشن میشود که برآیند جهاد با نفس، سرکوب کامل نفس و بیپاسخ گذاشتن مطلق خواستههای آن نیست، و چنانچه کسانی ـ چونان مرتاضان هند و برخی از صوفیان ـ مبارزه با نفس را تا اینجا پیش ببرند. کار آنان ستودنی و پذیرفتنی نمیباشد.
ساز و کار مبارزه با نفس
خواسته های نفسانی که باید در چارچوب عقل و شرع با آنها مبارزه کرد و به آنها هواهای نفسانی گفته میشود، گوناگون و گاهی با یکدیگر در تضاد و تناقض میباشند.
باید دانست که هواهای نفسانی بسیار مختلف و گوناگون است به حسب مراتب و متعلّقات و گاهی به قدری دقیق است که انسان خود نیز از آن غافل شود و نفهمد که آن کید شیطانی و هوای نفسانی است... اهل ... اتخاذ خدایان از طلا و غیر آن ... طوری از خدا بازمانند، و اهل متعابعت هواهای نفسانی و اباطیل شیطانی در سایر عقاید باطله یا اخلاق فاسده طور دیگر از حق محجوب شوند، و اهل معاصی کبیره و صغیره و موبقات و مهلکات به حسب درجات آن به نوعی از سبیل حق بازمانند، و اهل متابعت هوای نفس در مشتهیات نفسانیه مباحه و صرف همت و کثرت اشتغال به آن نوع دیگر از راه حقیقت باز مانند، و اهل مناسک و اطاعات صوریه برای تعمیر عالم آخرت و ادارهی مشتهیات نفسانیه و رسیدن به درجات یا خوف از عذاب و رهایی از درکات به طوری دیگر محجوب از حق و سبیل آن مانند، و اصحاب تهذیب نفس و ارتیاض آن برای ظهور قدرت نفس و رسیدن به جنّت صفات (دقت شود) به نوعی دیگر محجوب از حق و لقای آن هستند، و اهل معارف و سلوک و جذبات و مقامات عارفین که نظری جز لقای حق و وصول به مقام قرب ندارند نیز (دقت شود) نوعی دیگر محجوب از حق اند و از تجلیّات خاص محرومند، چون در آنها نیز تلوین باقی و از خودی آثاری هست! و پس از این نیز مراتب دیگری است... پس هر یک از اهل مراتب مذکوره باید تفتیش حال خود کنند و خود را از هواهای نفسانیّه پاک و پاکیزه کنند تا از سبیل حق باز نمانند و از راه سلوک حقیقت گمراه نگردند و ابواب رحمت و عواطف در هر مقامی هستند به روی آنها مفتوح گردد.
در اینجا میتوان به ضرورت مبارزه با اختاپوس نفس و هواهای نفسانی از سویی و پیچیدگی آن از سوی دیگر، پی برد و دانست که خواهان کمال و فضیلت و قرب به خدا چارهای از ورود به این رزمگاه ندارد و باید خود را برای کارزاری سخت و دشوار آماده سازد.
علمای اخلاق، راه و رسم مبارزه با نفس و هواهای نفسانی را به این دانسته اند که انسان بیندیشد که کیست، از کجا آمده است، برای چه آمده است، به کجا باید برود، آنجا به چه چیز نیاز دارد و راهی که در پیش گرفته است ـ چنانچه ادمه یابد ـ به کجا خواهد رسید؛ و سپس:
اولاً در آغاز هر روز با خود شرط کند که کار ناروا انجام ندهد و بکوشد تا پا را از دایرهی عقل و شرع بیرون نگذارد.
ثانیاً در طول روز مراقب خود باشد و همانند نگهبانی که بر امر مهمی گماشته شده است از خود مواظبت نماید.
ثالثاً شبانگاه و در پایان فعالیتهای روزانه، به کار خود رسیدگی کند؛ چنانچه خوب عمل کرده است خدا را بر این توفیق شکر کند و عزم خود را به برداشتن گامهای بعدی جزم کند و چنانچه از عملکرد خود راضی نیست، خود را ملامت و سرزنش کند و تصمیم بگیرد کمکاری خود را جبران نماید.
مرحلهی اول را ـ علمای اخلاق ـ مشارطه، مرحله دوم را مراقبه و مرحله سوم را محاسبه نامیده اند.
بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حقتعالی تفکر است ... و تفکر در این مقام عبارت است از آن که انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ... فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحت را از برای او فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران میکند به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفی هم این همه انبیا را فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوت کرده است، آیا وظیفهی ما با این مولای مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ ... اگر انسان عاقل لحظهای فکر کند، میفهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است و منظور از این خلقت عالم بالاتر و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذّات نیست و انسان عاقل باید به فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خود رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی وچیزی جز حسرت نصیب نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دایمی است و سعادت دایمی را مفروش به شهوات چند روزهی فانی ... آن انسانی که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات میکند و میگوید زندگانی مادی را باید تأمین کرد، قدری در حال خود او تأمل کن و قدری او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضی است یا آنکه خودش مبتلاست و میخواهد بیچارهی دیگری را هم مبتلا کند. و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت.
از اموری که لازم است برای مجاهد با نفس مشارطه و مراقبه و محاسبه است. مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرمودهی خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد... پس از این مشارطه، باید وارد مراقبه شوی و آنچنان است که در تمام مدت شرط متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن ... و این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد و به همین حال باشی تا شب که موقع محاسبه است و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آوردی؟... اگر درست وفا کردی شکر خدا کن در این توفیق... و کار فردا آسانتر خواهد شد ... و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا... به عمل به شرط قیام کنی.
خود را در طفره رفتن از طاعت خدا به فضل و کرم خدا گول نزن. اگر بناست کرم خدا بهانه اطاعت نکردن او باشد، چرا در کارهای مهم دنیاییات به کرم خدا اعتماد نمیکنی و نمینشینی تا او به کرم خود خواستهات را برایت فراهم کند. مثلاً چنانچه دشمنی به تو هجوم آورده چرا برای چاره جویی به دست و پا میافتی و نمیگویی خداوند به کرم خودش شر او را از من رفع خواهد کرد؟! یا چنانچه از چیزی خوشت آمد چرا برای دستیابی به آن جان میکنی و نمیگویی خدا به کرم خودش بیآنکه من تلاش کنم کسی را مأمور خواهد کرد که آن را بیاورد و دو دستی به من تقدیم کند؟! نکند گمان میکنی خدا در امور آخرتی کریم است و در امور دنیایی چنین نیست. اگر چنین میپنداری بدان که این پندار باطلی است. خدای دنیا و آخرت یکی است و سنت پروردگار تغییر ناپذیر است و او خود فرموده است: لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی(النّجم (53) : 39) ... وای بر تو ای نفس! نفاق تو و ادعاهای پوچ و باطلت چهقدر شگفت انگیز است.
علمای اخلاق اسلامی بیشتر رهنمودهای خود را از قرآن و حدیث برگرفتهاند و اینک نمونه ای از آنچه راهبر آنان به آنچه گفتیم گردیده است:
امام موسی کاظم(ع) میفرماید: از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود رسیدگی نکند تا اگر کار نیکی کرده است از خدا بخواهد توفیق انجام کارهای نیک بیشتری به او عطا کند و خدا را بر این توفیق شکر کند، و اگر کار بدی از او سر زده است استغفار کند و توبه نماید.
- ۹۷/۰۴/۱۷